This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
گفتم این گوش تو خفته زیر زبان
حرف ناگفته را از خفا می‌کشد

گفت از آن پیش‌تر این مشام نهان
بوی اندیشه را در هوا می‌کشد

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
شعر: #گوشمال_پنجه‌ی_عشق
دفتر: #سیاه_مشق

خدای را ! که چو یاران نیمه راه مرو
تو نور دیدهٔ مایی به هر نگاه مرو!

تو را که چون جگر غنچه، جان گلرنگ است
به جمع جامه سپیدان دلْ سیاه مرو

به زیر خرقهٔ رنگین چه دام‌ها دارند
تو مرغ زیرکی ای جان، به خانقاه مرو

مرید پیر دل خویش باش ای درویش
وز او به بندگی هیچ پادشاه مرو

مباد کز در میخانه روی برتابی
تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو…

چو راست کرد تو را گوشمال پنجهٔ عشق
به زخمه‌ای که غمت می‌زند ز راه مرو

هنر به دست تو زد بوسه، قدر خود بشناس
به دست بوسی این بندگان جاه مرو

گناه عقدهٔ اشکم به گردن غم توست
به خون گوشه‌نشینان بی‌گناه مرو

چراغ روشن شب‌های روزگار تویی
مرو ز آینهٔ چشم سایه، آه مرو…

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آبی که برآسود، زمینش بخورد زود

دریا شود آن رود که پیوسته روان است

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
تن تو مطلع تابان روشنایی هاست
اگر روان تو زیباست از تن زیباست

شگفت حادثه ای نادر ست معجزه طبع
که در سراچه ی ترکیب چون تویی آراست

نه تاب تن که برون می زند ز پیراهن
که از زلال تنت جان روشنت پیداست

که این چراغ در ایینه ی تو روشن کرد؟
که آسمان و زمین غرق نور آن سیماست

ز باغ روی تو صد سرخ گل چرا ندمد
که آب و رنگ بهارت روانه در رگ هاست

مگر ز جان غزل آفریده اند تنت
که طبع تازه‌پرستم چنین بر او شیداست

 نه چشم و دل که فرومانده در گریبانت
که روح شیفته ی آن دو مصرع شیواست

نگاه من ز میانت فرو نمی اید
هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست

حریف وسعت عشق تو سینه‌ی سایه ست
چو آفتاب که آیینه دار او دریاست

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
هرکجا نامه عشق است

نشان من و توست

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شور
گرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور

از جهان هیچ ندیدیم و عبث عمر گذشت
ای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور

تو عجب تنگه ی عابرکشی ای معبر عشق
که به جز کشته ی عاشق نکند از تو عبور

در فروبند برین معرکه که کآن طبل تهی
گوش گیتی همه کر کرد ز غوغای غرور

تیز برخیز ازین مجلس و بگریز چو باد
تا غباری ننشیند به تو از اهل قبور

مرگ می بارد ازین دایره ی عجز و عزا
شو به میخانه که آنجا همه سورست و سرور

شعله ای برکش و برخیز ز خاکستر خویش
زان که تا پاک نسوزی نرسی سایه به نور

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خاطره جالب استاد ابتهاج از استاد شهریار ...

@hoshang_ebtehhaj
زین قصهٔ پر غصّه عجب نیست شکستن
هر چند که با حوصلهٔ سنگ صبوریم ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
دلی که در دو جهان جز تو
هیچ یارش نیست

گرش تو یار نباشی
جهان به کارش نیست ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ز سرگذشت چمن، دل به درد می آید
ببند پنجره را باد سرد می آید!

دریغ باغ گل سرخ من که در غم او
همه زمین و زمان زار و زرد می آید

نمی رود ز دل من صفای صورت عشق
و گر بر آینه باران گرد می آید

به شاهراه طلب نیست بیم گمراهی
که راه با قدم رهنورد می آید

تو مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه درد به سروقت مرد می آید!

دگر به سوز دل عاشقان که خواهد خواند
دلم ز ناله ی بلبل به درد می آید ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoehsang_ebtehhaj
تو مرد باش و میندیش از گرانیِ درد

همیشه درد به سروقت مرد می آید!

#هوشنگ_ابتهاج
@hoehsang_ebtehhaj
خون دل‌خوردن و دلتنگ‌نشستن تا چند؟
دگر ای غنچـه برون آر سر از پیرهنت ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
به شوق لعل جان بخشی که درمان جهان با اوست
چه طوفان می کند این موج ِ خون در جان ِ پُر دردم

وفاداری طریق عشق مردان است و جانبازان
چه نامردم اگر زین راهِِ خون آلود برگردم

در آن شب های طوفانی که عالم زیر رو می شد
نهانی شبچراغ عشق را در سینه پروردم

برآر ای بذر پنهانی سر از خواب ِِ زمستانی
که از هر ذره ی دل آفتابی بر تو گستردم

ز خوبی آب پاکی ریختم بر دست بدخواهان
دلی در آتش افکندم،سیاووشی برآوردم

چراغ دیده روشن کن که من چون سایه شب تا روز
ز خاکستر نشین ِ سینه آتش وام می کردم

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
هنوز عشق تو امّید بخش جان من است

خوشا غمی که ازو شادی جهان من است

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
جانِ نور برهنه نتوان دید ...

#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
2024/06/01 06:40:45
Back to Top
HTML Embed Code: